دی 94تا فروردین95...

قوربونت برم که اینقدر خوابت میاد ومامانی به زور میخاد ازت عکس بگیره..

1.2.3چیک...آفرین گلم عکست خوب افتاد..الهی مامانی فدای چشای بادومیت شه صدراجونم...

فدای خندهی لبهای کوچیکت برم عزیزمممم..خیلییییییییییییی برام عزیزی گلم..رفته بودیم جانبو از اونجاچهارتا فندک برداشته بودی ئاسه هر کدوممون یکی به زور دو تاش رو خریدیم که هر جا عیددیدنی میرفتی باخودت میبردی..

ماه من "عسلم "جیگرم...چی صدات کنم یا بنویسم دلم از محبت خالی شه بخدا اگه بزرگ نشدن عیب وایراد بشر نبود دعامیکردم بزرگ نشی  وتو همین ماهت بمونی.. آنقدر خوردنی هستی که نگو...الانم که دارم مینویسم تو بغلمی و داری گاه صورتم رو گاهروسریم رو میخوری وخم میشی  که ببینی چیکار داررم میکنم ودستکاری وخرابکاری میخوای کنی...

ایجا هتل اقیانوس عجب شیرهست باخاله الهام ونامزدش عمومحمد رفته بودیم انجا یعنی بابایی به مناسبت تولد مامانی برده بودمان انجا وسورپرایزمان کرده بودخیلی خوش گذشت غذامون هم بختیاری بود که خیلی چسبید دست گل بابایی درد نکنه.همسر عزیزم لطف کردی وسپاس.بعد شام هم اومدیم خونه ی پدر من وشمعمو فوت کردم وکیکمو بریدم وخوردیم...اینم یه عکس باحال از کوچولوهای عزیزم ...تروخداشما ژست کوچولوتر روببینید....انگارمیخوادیه چیزی بگه...جیگرای مامان

الهی قوربون پسربزرگم بشم .مامان عروسیت روببینم انشاالله...فدای مامان جون گفتنت ماه من عسلم خیلی دوستت دارم عزیزم...

اینم ازکیک تولد که بابایی

سورپرایزم کرد وزحمتش رو کشیده بود....جاداره ازهمین جا ازش تشکرکنم..همسر عزیزم دست گلت درد نکنه خیلی دوست دارم...البته29روفوت کردم ووارد30سالگی شدم