طاهاحاجی باباپورطاهاحاجی باباپور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
صدرا حاجی باباپورصدرا حاجی باباپور، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ط مثل طاها...وگل پسرم صدرا

امام هشتم(ع)...

طاهاکوچولوی ما دلش پر میزنه واسه مشهد رفتن باباش هم قول داده ایشاالله اگه آقابخواد دهه ی کرامت رو بریم  پابوس امام رضا(ع)"نمیدونم چه عشقی آقا تو دل کوچیک طاها انداخته که هر وقت به شوخی میگیم نمیبریم میزنه زیر گریه و به فکر فرو میره و غم گین میشه وبغض میگیره... یا قریب القربا...ما را نیز بطلب...       وقتی بساط گریه مهیا نمی شود وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود وقتی تمام شب به در خانه کریم در می زند گدا و دری وا نمی شود وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب این قلب مرده است مداوا نمی شود یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است ...
7 دی 1393

پدرم سنگ صبورم....

تقدیم به تمام  پدرهای عزیز بخصوص پدرمهربانم ...     در سایه ی آفتاب پدر   پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ایت، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم. می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏ هایی را خوردی که مال تو نبودند! ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشا...
6 دی 1393

سپاس...

تو وصل بودی به بهشت و من وصل شدم به تو...   بهشت کشیده شد به زیر پاهایم...   از بدو آمدنت به زندگیمان واز همان لحظه ای که شدی همه   چیزمان. صدایت شد بهترین آهنگ زندگیمان و نگاهت زیباترین   تصویر...   ای اجابت دعایمان...طاها!!!!!   طاهای عزیزم  آنچنان به زندگی ام رنگ وبوی دلنشین     بخشیده  ای   که بخاطر نمی آورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه   بوده است؟؟؟   خداوندا چگونه شاکر این همه لطف ومحبتت باشم.....
3 دی 1393

مادر...

مادر تقدیم به تمام مادرهای عزیز.. .  مادر یعنی زندگی ، مادر یعنی عشق ، مادر یعنی مهر ، مادر یعنی اون فرشته ای که با اشکت  ، اشک میریزد ، با خنده هایت می خندد ، مادر یعنی اون فرشته ای که نگاهش به توهست و با هر لبخندت ، زندگی میکند ، مادر یعنی اون فرشته ای که موهایش سفید میشود برای بزرگ کردنت و به تو میگوید ؛ پیر بشی مادر ، درد و بلات به جونم... مادر یعنی اون فرشته ای که صبح که خواب هستی آروم میز صبحانه را میچیند تا وقتی بلند شدی زندگی را لمس کنی ، مادر یعنی اون فرشته ای که شبهایی را که غم داری یا مریضی تا صبح بالای سرت می نشیند و نگرانت هست ، مادر یعنی اون فرشته ای ، که...
3 دی 1393

عکسی از پدر بزرگای من(مامان ناهید):

این عکس پدر بزرگ مامان ناهید(میرزاعلی زینالی) که وقتی طاها20روزه بود پر کشید... روحش شاد... پاییز امسال یعنی سال 93با ما نامهربان بود بزرگ خاندانی را که پدربزرگ پدری من(مامان ناهید)بود رانیز از دست دادیم...روحش شادو یاد هر دوشان گرامی... برای شادی روح هر دو صلوات... راستی پس فردا چهلم آقابزرگه... طاهاتمرین میکرد که بهش خان بابا بگه ولی افسوس که اجل به آقا بزرگم مهلت نداد...حتی یه روز بعد فوتش طاها دم در حیاط رفت وصداش زد خان باباااا....همه مات ومبهوت به طاها کوچولو نگاه کردن واشک تو چشای همه حلقه زد.... ...
2 دی 1393

چندعکس بدون شرح از طاهای گلم...

امان از دست این خاله الهام ببین منو به چه روزی انداخته... عکسی ازطاهادر مراسم شیرخوارگان سال91 اینم یه عکس با کلاهپدر بزرگ مامان ناهید(حاج علی اکبر پورحسن)   و اما...نتیجه ی مذاکره با پیشی... اینم یه عکس یادگاری باآقاپسر... موش بخوره اون زبونت رو...الهی من فدات بشم پسرگلم... چندعکس هم از هم صحبتی با لاکی و دعوابامورچه یا بقول خودطاهاپیندی... عافیت بخیر... آقاجان ...
2 دی 1393